امام زمان علیه السلام : ما اُرغِمَ أنفُ الشَّیطانِ بِشَى ءٍ مِثلِ الصَّلاةِ
هیچ چیز مانند نماز، بینى شیطان را به خاک نمى مالد.
منبع: کتابخانه احادیث شیعه
امروز بعد از گشت و گزار فراوان بالاخره موسسه غیر انتفاعی رو پیدا
کردم. کل تشکیلاتش شبیه یه دبیرستان بود. دانشجوها مشغول انتخاب واحد بودن.
از یکی از دانشجوها پرسیدم "گروه کامپیوتر کجاست؟ دارین؟" جواب داد: "نمیدونم از آموزش بپرس!"
اتاق آموزش پر از دانشجو بود دوباره از یه دانشجو دیگه پرسیدم :"گروه کامپیوتر؟" جواب: "نمیدونم!"
از کارمند سالخورده ای که به هیچ کس کار نداشت و خیلی ریلکس با گوشی ش ور میرفت پرسیدم: "ببخشید آقا!" بلندتر پرسیدم "ببخشید آقا! چطور درخواست بدم برای تدریس؟" با خونسردی سرش رو بالا گرفت و گفت: "اون آقای اون طرفی رو میبینی اون مدیر گروه کامپیوتره با ایشون صحبت کن."
رفتم پیش اقای اون طرفی،
حسابی سرش شلوغ بود. سر نمره داشت با بعضی از دانشجوها چونه میزد یا امور
آموزشی شون رو انجام میداد. دانشجوها طوری به پیشخوان چسبیده بودن که انگار
سبد کالایی چیزی توزیع میشد. بالاخره از یکی از دانشجوها اجازه گرفتم که
سوال بپرسم، برگشت گفت: "منم کار دارم!!!" ولی یکم میدون رو خالی کرد و
فرصت شد که با مدیر گروه صحبت کنم. پرسید: "درخواست دادین؟" گفتم: "از
کجا؟" گفت: "از اون آقا!" دوباره رفتم پیش همون کارمند قبلی ایشون هم ارجاع
داد به شخص دیگه ای.
کارمندی مسن و عصبی که همون چند لحظه تحملش سخت بود. گفتم درخواست میخوام بدم. اول گفت: "برنامه این ترم بسته." گفتم با مدیر گروه صحبت کردم ایشون گفتن درخواست بدین. این بار گفت: "درخواست چی؟" شروع کرد به گشتن روی میز نه چندان مرتبش و بلند بلند غر میزد و میگفت:"هر روز میان درخواست میدن، آخرش هم هیچی به هیچی!" یه مقدار گشت بعد دانشجوها ازش چند تا سوال پرسیدن و رفتن. یکی از دانشجوها با حالت درماندگی بهش گفت: "من فقط به خاطر 25 صدم مشروط شدم چی کار کنم، تا حالا از هیچ درسی نیافتادم" کارمند با لحن زننده ای جواب داد:"منم تا پارسال دمبل میزدم و ...". بلند شد شروع کرد با تلفن صحبت کردن بعد از چند دقیقه اومد دوباره پرسید چی خواستین؟ توضیح دادم و باز شروع کرد به جستجو و مدام غر میزد تا حدی که منصرف شده، بلند شدم و گفتم ممنون! اومدم بیرون از ساختمان، چند لحظه صبر کردم، دوباره برگشتم و رزومه رو به مدیر گروه تحویل دادم. با نگاه دلسوزانه و شاید حتی شرمندگی پرسید: "برگه درخواست ندادن بهتون؟" گفتم: نه، شماره تلفن هست اگه نیاز داشتین تماس بگیرین. تشکر کرد و اومدم بیرون !
از اینجا رفتم یه موسسه دیگه که در محل دیگری از شهر بود، ادب خاصی اینجا حاکم بود
از یکی از کارمندای آموزش پرسیدم: "چطور درخواست بدم؟" جواب داد: "از آقای فلانی"
جالب
بود که تا من پرسیدم ایشون از در وارد شد. صحبت کردیم، گفتن ترم بسته و
بچه ها دارن انتخاب واحد میکنن برای ترم بعد اردیبهشت بیاین. ایشون هم مسن بود ولی شدیدا تحت تاثیر ادب و لحن آرومش قرار گرفتم.
با کلی خستگی رسیدم خونه! راجع به حرفای خاله زنکی یکی از آقایون فامیل خبری بهم رسید. به شدت جا خوردم. نه فهمیدم چرا این حرفا رو زده، نه فهمیدم چرا تو جمع گفته، نه فهمیدم چرا در غیاب شخص مورد خطابش گفته و نه اینکه چه خصومتی باعث شده تا این حد با عقده حرف بزنه.
+ و پناه بر خدا از شر شبه مسلمانان !
الله (خداوند)
اسم مبارک « اللّه » چهار حرف است. اگر کسی بر آن واقف شود به حقیقت، همه اشیاء را می شناسد؛ چرا که آنها از او و با او و به سوی او و صادر شده از او می باشند.
اگر همزه را برداریم « لله » به عبارت « وللّه کل شی» یعنی همه چیز از اوست اشاره میکند. اگر لام را برداریم و الف را نگه داریم « اله » می شود که اشاره دارد به « و هو اله کل شی » هر چیزی به او موجود است. اگر لام و الف را برداریم « له » می شود، و اشاره دارد به عبارت « و له کل شی» بازگشت هر چیزی به سوی اوست. اگر لام از کلمه « له » برداشته شود، « ه » باقی می ماند و « هو » لفظی است که بر سرچشمه عزت حضرت احدیت دلالت دارد و لفظ « هو » از دو حرف « هاء » و « واو» تشکیل شده است. لفظ هاء ، اصل است نسبت به واو ، چون واو از اشباع ضمه هاء پیدا شده ، پس در واقع « هو» یک حرف است و دلالت دارد بر وحدت حضرت احدیت .
منبع و مطالعه بیشتر در:
نرم افزار موبایل ذاکر