بالاخره بعد از مدتها دیشب حدود سه ساعت خواب راحت داشتم.

با خیال نسبتاً راحت ;)

صبح هم کارها خوب پیش رفت.

تا اینکه در میانه روز غول خواب بر چشمان خسته غلبه کرد و دو ساعت خواب اضافه ...

بیدار که شدم و در حال گنگی و گیجی D:

به دستور مامان نان - به قول شما نون :) - خریده و پس از بازگشت به خانه مجدداً به امر مامان :

"برو به بابا توی جمع کردن برگا کمک کن"

مشغول ماموریت خطیر چپوندن برگا توی گونی شدم.

و امّا ...

موقع جمع کردن برگای درخت انجیر از زمین به مورد جالبی برخوردم.

چند تا میوه انجیر هنوز نرم و سالم بودن !!!

از وسط نصفش کردم و عکس گرفتم، تازه و سرحال :

انجیر

در حالی که کم کم به انتهای دومین ماه پاییز میرسیم

کلی بارون و سرما هم داشتیم

این از اون نشونه های امید و دوست داشتنی خدا است

انجیر میوه ای بهشتی که خدا روی اون قسم میخوره


+ درخت انجیر (خونه ما) معمولاً تا اوایل شهریور به کلی تمام میوه رسیده و شروع به خشک شدن میکنن !

+ درخت انجیر به سرما حساسه !

+ انجیر هم خودش و هم سوره اش کلی خاصیت داره ;)