این درحالی بود که ترم قبلش 10 واحد داشتم و توی ترم جدید به شدت درگیر بعضی از پروژه های درسای ترم قبل هم بودم
با این اوضاع همچنان نیم نگاهی هم به فعالیت های غیر درسی داشتم
مثل همیشه و همین الان، روحیه ام خوب بود D:
تا اینکه یه روز دانشگاه دعوت به همکاری برای یه پروژه داشت، در حوزه برنامه نویسی در پردازش موازی
مسئول مربوطه رو به پیدا کردم و رزومه و ثبت نام و ...
بعد از چند هفته با من تماس گرفتن که بیا ...
رفتم ولی مسئولش که یه دانشجوی کارشناسی بود گفت :"
این فقط پروژه نیست چون دعوت به همکاری و ... اس، ممکنه به جای این، شما بیای تو تیم ربات های سایز متوسط ؟!"
گفتم : مشکلی نیس فقط میخوام کمک کنم ...
و واقعاً هم همینطور بود !
شروع کردم به فعالیت در گروه
چند تا تمرین و کار آزمایشی و ...
و بعدش وظیفه اصلی من قسمت پردازش تصویر چشم ربات بود !
با وجود کمبود وقتی که داشتم ، کارا خوب پیش میرفت.
امّا یه سری اتفاقات دلسردم کرد [به ادامه مطلب رجوع کنید]