چهارم یا پنجم ابتدایی
معلم تعلمیات دینی، آقای حاتمی بین ردیف نمیکتا قدم میزد و دسته کلیدش توی دستاش آروم نداشت.
بالاخره گوشه یکی از نمیکت ها نشست و شروع کرد به صحبت کردن...
" بچه ها این دسته کلیدی که تو دستمه رو می بینید؟
اگر من اینو بدم دست یکی از شما برام نگه داره که بعد بیام بگیرم این میشه امانت
بعد که بخوامش باید سالم به من پس بده ، درسته؟ "
بچه ها: اوهوم
آقای حاتمی : "خوب ! جان، مال، سلامتی و تمام نعمتهایی که خدا به ما داده درست مثل همین دسته کلید امانته. حق نداریم هر طوری که خواستیم باهاش رفتار کنیم، باید خیلی خوب مراقبش باشیم چون باید صحیح و سالم یه روزی به خدا پسش بدیم. "