زندگی، دانش و فناوری

علم و دانش بهترين يادبود براي انتقال به ديگران است، ادب زيباترين نيكي ها است و فكر و انديشه آئينه صاف و تزيين كننده اعمال و برنامه ها است. امام هادي علیه السّلام (مستدرك الوسائل، ج 11، ص 184، ح 4 ) منبع : راسخون

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پوشش» ثبت شده است

تیشرت سبز !

چند سال پیش تو یه اردوی 7 روزه دانش آموزی تمام مدت فقط دو تیشرت سبز رنگ می پوشیدم. روز آخر اردو یکی از مسئولا منو به گوشه ای کشید و گفت : شما سیّدی ؟
گفتم : نه !
دوباره پرسید : سیّد نیستی؟
باز جواب دادم : نه سیّد نیستم!
فهمیدم چون این مدت از این پوشش استفاده کردم ، این بنده خدا منو سیّد تصور کرده .

این ماجرا گذشت و چند سال بعد، - من که به سفید و سبز علاقه زیادی دارم- باز سبز پوشیده بودم که چند نفر از دوستام اومدن پیشم. توو ماشین دوستم مشغول صحبت شدیم . صحبت هامون تموم شد و می خواستیم از هم خداحافظی کنیم. برای همین و به صورت اتفاقی، برای خارج شدن ازماشین، کاملا همزمان 4 در ماشین رو باز کردیم.
همسایه ما هم که در حال عبور از کنار ماشین و به سوی منزل خود بود. با دیدن این صحنه و البته به نظر من با دیدن پیراهن یه دست سبزم، کمی ترسید و یکه خورد. این حالتشُ  می شد از صدای جواب سلامش هم حس کرد. شاید فکر می کرد جامه سبزها سراغش اومدن.


اضافه کلام :
جدا از اینکه هر کس حق دارد رنگش را خود انتخاب کند و در انتخاب خود آزاد باشد
امیدوارم این سطحی نگری های جامعه ما جای خود را به حقیقت جویی دهد.

۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۱:۱۹ ۰ نظر
صبحدم

دامن چین دار گل گلی

دیروز مامان دامن بچگانه ای که خودش دوخته بود رو به من نشون داد و گفت: "خوبه برای دختر فلانی؟"

بلافاصله به شوخی گفتم: "بذارش برای دختر خودم"

همینکه این جمله رو شنید، بلند خندید و قربون صدقه ای بچه ای رفت که هنوز... 


امروز تمام لباسهای با سایز کوچیک رو یکی یکی نشونم میداد و اسمشونُ میگفت :

یقه خرگوشی

پلی دار

دامن شلواری

و... 


محو مدلهای مختلف و سایز کوچیک شون شده بودم

تن یه بچه فسقلی چقدر میتونست قشنگ باشه


+ ابعاد لباسا با احساسات آدم بازی میکرد :)

۰۷ آبان ۹۳ ، ۲۳:۴۶ ۰ نظر
صبحدم

جوان

خستگی کار و مشغولیت های فکری منو تو خودم برده بود

برای همین بعضی از حرفای راننده تاکسی رو خوب گوش نمیدادم

منو خطاب کرد و چیزی گفت نفهمیدم چی گفت

نگاش کردم دوباره تکرار کرد :

"اگه تو جوونی اون چیه؟ اگه اون جوونِ پس تو چی هستی؟"

من اصلا حواسم نبود کیو میگه، گفتم چرا؟

پشت چراغ قرمز بودیم، اشاره کرد به ماشین جلویی و گفت:

"ببین اون جوونو، سر و وضعشو ببین، با خودت مقایسه کن"


من توی ذهنم داشتم خودمو آماده میکردم برای اینکه از جوون دفاع کنم و اینکه نباید از روی ظاهر قضاوت کرد ولی... 

چراغ سبز شد، ماشین به حرکت افتاد و صبحتهای راننده ادامه پیدا کرد

"

بعضی از جوونا با سر و وضع ناجور میان بیرون،  من چطور میتونم با خانواده ام، همسر و دخترم بیام بیرون؟


پسره روی دستشو خالکوبی کرده

با اون لباساش

خم که میشه زیرشلواریش که روش نوشته USA معلوم میشه و... 

"


تازه داشتم متوجه میشدم که منظور این بنده خدا چیه

از خجالت فقط سکوت کردم

شاید برای دلداری گفت :

ما کسایی مثل شما رو که مثل جوونی خود مایید رو که میبینیم، امیدوار میشیم


+ نباید از روی ظاهر قضاوت کرد ولی پوشش ما غیر از جنبه های فردی، وجوه اجتماعی هم داره

+ ما در قبال امنیت و آرامش دیگران مسئولیم 

۱۳ مهر ۹۳ ، ۱۹:۳۶ ۱ نظر
صبحدم