زندگی، دانش و فناوری

علم و دانش بهترين يادبود براي انتقال به ديگران است، ادب زيباترين نيكي ها است و فكر و انديشه آئينه صاف و تزيين كننده اعمال و برنامه ها است. امام هادي علیه السّلام (مستدرك الوسائل، ج 11، ص 184، ح 4 ) منبع : راسخون

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدرسه» ثبت شده است

برخورد ناخواسته !

در دوره نوجوانی :) ، توی کوچه سرگرم بازی فوتبال بودیم که توپ جلوی پام افتاد، حالا یه موقعیت عالی، به توپ ضربه میزنه، توپ یه راست داره به سمت دروازه میره، اوه نه از بالای تیر افقی رد شد. توپ داره اوج میگره و به مسیرش ادامه میده.
سرکوچه خانومی با پسر پنج ، شش ساله‌اش در حال عبور بود، از سمت راست کوچه به سمت چپ.
توپ که در حال اوج گرفتن بود درست به سمت چپ سر این خانوم خورد و از شدت ضربه روی زمین افتاد و به اصطلاح کله پا شد !
بچه‌ها هم که این ماجرا رو دیدن به خنده افتادن، من همینطور شوکه شده بودم که در یک لحظه چی شد؟
پسر این خانوم که خنده بچه‌ها رو دید، هی می‌گفت : " نخند ! گفتم نخند! "
من هم از یه طرف خنده ام گرفته بود و از طرف دیگه از اتفاق افتاده شرمنده شده بودم ، فقط ساکت داشتم نگاه میکردم.
خانوم بلند شد و از همونن فاصله چند تا بد و بیراه بارمون کرد و رفت


تصویر زیر وضعیت برخورد را نشان می دهد

نقشه جریان بازی

روز بعد، از چند تا از بچه‌های محل - که در بازی م نبودند - شنیدم که گفتنن شوهر این خانوم اومده و دنبال کسی بوده که ضربه رو زده
ولی بچه‌ها لوم نداده بودن، فکر کنم گفته بودن که بچه‌های این کوچه نبودن و ...
چند وقت بعد توی مدرسه یه توپ از فاصله حدود دو سه متری درست به وسط پیشونی م خورد و داغون شدم
شاید این عوض همون ضربه بود! چون دوستم هم ناخواسته این ضربه رو به من زد !

۱۵ آذر ۹۳ ، ۲۰:۱۴ ۱ نظر
صبحدم

یک سوت و یک مشت

کلاس ادبیات یا انشاء و املا بود، معلم -ببخشید دبیر (دوره راهنمایی)-  مشغول کار خودش بود و بچه ها هم که درسُ تمام شده می دونستند، شروع کردند به سر و صدا و ... که در این بین یکی از شاگردا سوتی ممتد همچون سوت قطار زد. اوایل سوت زدنش سر و صدا زیاد بود و اصلاً شنیده نمی شد ولی با فروکش ناگهانی صدای بچه ها، این فقط صدای سوت ممتد این دانش آموز بخت برگشته بود که در فضای کلاس می پیچید.

دبیر ادبیات (تاکید می کنم ادبیات) برخاسته و چنان ضربتی با مشت بر شکم وی نواختندی که تا آخر آن روز دانش آموز بیچاره بر خود پیچیدندی . و به این ترتیب سکوت در کلاس حمکفرما شد، انگار همه بچه ها مودب شده بودند.

۰۴ آذر ۹۳ ، ۲۰:۴۸ ۰ نظر
صبحدم